سر ساعت سه اومدند تو . به خاطر بازی هیچ مشتری نداشتیم. اینجا شد قرق خودشون.ده دوازده نفر بودن. از قیافه هاشون بخوام بگم همین یه کلمه رو بگم که اِوا بودن اکثرأ. یه معتاد قد بلندم داشتن. لبای سیاه و دندونای زردش به موهای ژل زده و کاپشن چرم مشکیش نمی اومد.
هیکلها هم همه ظریف و ورزیده
یه پسره نسبتا کوتاه با صدای دورگه گفت فردا میرم پزشکی قانونی گواهی ترنس رو بگیرم هفته دیگه هم میرم برای عمل.
فقط دکتره دویست تومن زیر میزی خواسته.
یکی که فکر کنم در اصل دختر بود گفت : اووون همه جراحی سنگین به یکی دو بار تموم نمیشه که.همش هم بی بازگشت.خیلی اشتباه می کنی.تا ااخر عمرت باید هورمون مصرف کنی. آخرشم نه زنی نه مرد!
خارج خوبه زنه با زنه ازدواج میکنه مرده با مرده
عمل و اینام نمی کنن راحت...
پسر سبزه و خوش لباسی با چشمای سرخ گفت: " والا به خدا برجستگیات حیفه
تو که میخوای همه رو ببری بندازی دور
یه هفته بیا تو تیم من"
دختره برگشت که:"شت بابا شت.یه شب اومدم تو اون گروپ لجن . دو هفته داشتم خودمو میزدم. انگشتام رو میخواستم قطع کنم."
حالا ینی ما اینجاییم که چی؟
که کمکم کنین.
میخوای پسر بشی که چی بشه اصلا
که آزاد شم که اون همه تحقیر یادم بره که اون لعنتی رو بتونم فراموش کنم
و اگه نتونستی؟
همهمه شد یه عده میگفتن پسر بشه عشق اون پسره از سرش میره یه عده میگفتن کارش از عشق به شیدایی و شیفتگی کشیده شده
فایده نداره
اینقدر وسطش ریخت و پاش و کارای قر قاطی کردند که آخرش دعوا شد.تازه موقع زد و خورد معلوم شد سه تاشون دخترن
به سرم زد عاشق اون دختری بشم که میخواست پسر بشه.بلکم شکست عشقی رو از سرش بپرونم.
موقع حساب کردن جرات کردم دست گذاشتم روی دستش و گفتم تحمل کن درست میشه
حتی چشمکی هم زدم
یه جوری گفت نه نمیشه که ساکت شدم.
ینی جدی فکر می کنن پسر بشن خلاص میشن ؟
عجب بابا عجب!