چطوری میشه با تو دوست شد خودت بگو تو که معتقدی نباید آدم سخت بهش بگذره و حاضر نیستی کمی فشار رو تحمل کنی ؟ چطور؟ هان....تو که سریع و با هر چی و هر کی دم دستته خودتو ارضا می کنی چطوری می خوای به عشق بزرگ برسی؟ واقعا روت زیاده و متنفر نبودن از تو یه ضعف بزرگه برای هر کسی که باهات دم خور شه و بشناسه تورو و یه غفلت بزرگ برای اونایی که نشناسنت.

گفته بودی حس می کنم عشق ما به این جنگ مرتبطه و خیال پرورونده بودی که اگر جنگ عاقبت به خیر بشه شاید هم به هم برسیم. بزار سرنوشتت رو تلمود کنم بدم دستت تا هر وقت خواستی خودت یا روحت پای دیوار ندبه دست بگیری و باهاش زار بزنی. من هرگز دوستت نخواهم داشت و هرگز از کنارت راهم کج نخواهد شد. من از تو متنفرم.تو پیش پا افتاده ترین دختری هستی که دیدم. اگر میلیونها سال قبل یه عده دایناسور توی خمیر کره ی خاورمیانه نمرده بودند و نفت نشده بودند کی خاورمیانه اینقدر شعله ور می شد؟ و کی گذار ما به هم می افتاد؟ ولی اگر خاورمیانه و دایناسورها هم بخشی از نقشه ی روح تو در عالم قبل از تولد بوده اند باز هم به نظرم حقیر میای و  مقاومت من سرجاشه. میلیونها سال بعد در قیامت هم یک قطره نفت سیاه از استخوانهای من به تو نخواهد رسید...هر وقت دلت تنگ شد این تلمود رو مرور کن و به خودت نگاه کن ببین در همه عمرت در همه باقی مانده عمرت چی قراره ازت به جا بمونه؟ حتی یکی از طرحهایی رو که شروع کردی به جایی نرسوندی و این به نظرم عذاب مناسبیه برای کسی با استعدادهای تو که حاضر نیست سختی بکشه و خودخواهی های خودش رو جای عشق در گوش پسرها زمزمه می کنه...ناتالیا از کنارت رد شده بود  اون می گفت که تو گمشده زیاد داری و در این و اون مرد دنبال گمشده ات هستی. به من هیچ ربطی نداره ولی برو تلمودت رو درست نگاه کن و ببین اگر قایم باشک بازی تو با گمشده هات تا ابد ادامه پیدا کنه خوشحال میشی یا ناراحت. از اینکه دایناسورها، نفت، خاورمیانه و هر مزخرف دیگه ای توی این دنیای حقیقتا حقیر باعث شد روحم در کنار روحت به سر ببره و شکنجه بشه متاسف نیستم. مهم باقی ابدیتی هست که برجاست.  و توئی که ربطی بهش نداری

اینها رو میدم به عبری براش ترجمه کنن و می فرستم براش...

داستان آشنایی و نفرت بماند برای بعد

دوم ژانویه بیست بیست و پنج.

۱ ۰